lost memories من کیمیام یه دختر 16 ساله و دوستای صمیمیم پگاه و سپید و پریساو راضیه ان آخرین مطالب
آدمیزاد غرورش را خیلی دوست دارد اگر داشته باشد ....... آن را از او نگیر حتی به امانت نبرید ضربه ای هم نزنید....... چه رسد به شکستن یا له کردن آدمی غرورش را خیلی زیاد.....شاید بیشتر از تمام داشته هایش دوست دارد
جمعه 13 مرداد 1391برچسب:, :: 1:10 :: نويسنده : pegah
چوپان قصه ی ما دروغگو نبود،او تنها بود و از فرط تنهایی،فریاد گرگ سر میداد ،افسوس که کسی تنهایش را درک نکرد و در پی گرگ بودند ودر این میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست
شب سردی است،من افسرده. راه دوری است،و پایی خسته. تیرکی هست و چراغی مرده.
میکنم،تنها،از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سایه ای از سر دیوار گذشت، غمی افزود مرا بر غم ها.
فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر،سحر نزدیک است. هر دم این بانگ برآرم از دل: وای،این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟ قطره ای کو که به دریا ریزم؟ صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است. دیگران را هم غم هست به دل، غم من،لیک،غمی غمناک است
سهراب سپهری یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, :: 1:13 :: نويسنده : armaghan
سلام...دوس داشتم الان مطلب جدید بذارم درست مثل اونوقتا ولی....دیگه ج مث اونوقتاست ک من باشم.... دوس دارم ی چبزی بگم ولی....نمیدونم چ...دوس دارم ی چیزی بشنوم ک بعد از مدتها ارومم کنه اما....اینارو گفتم تا معنی سرد بودنمو بفهمین... ولی بدونین هر جای این دنیا ک باشم بیادتون هستمو دوستون دارم همتونو... گاه گاهی سفر کن به حوالی دلت شاید خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد.... دیگه حرفی نمیمونه بجز ارزوی موفقیت برای همتون فعلا....
شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, :: 16:37 :: نويسنده : pegah
دوست واقعی اونیه که معنای نگاه تو رو بفهمه.............. دوست واقعی اونیه که هیچ وقت به آزار تو فکر نکنه............. دوست واقعی اونیه که اگه فهمید تو رو رنجونده تا مدت ها تو خودش بشکنه................ دوست واقعی اونیه که اگه بدونه تو ازش ناراحتی تمام فکرش مشغول این قضیه شه.........
شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, :: 16:10 :: نويسنده : pegah
برای دیدن بقیه عکسها به ادامه ی مطلب مراجعه کنید..............................
شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, :: 1:7 :: نويسنده : pegah
قطاری که به مقصد خدا می رفت مدتی در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت:مقصد ما خداست. کیست که با ما سفر کند؟ کیست که رنج و عشق را توامان بخواهد؟ کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن؟ قرنها گذشت اما ازبی شمار آدمیان جزاندکی بر آن قطارسوار نشدند ازجهان تا خدا هزار ایستگاه بود. در هر ایستگاه که قطار می ایستاد کسی کم می شد قطار می گذشت و سبک می شد زیراسبکبالی قانون راه خداست. سر انجام قطار به ایستگاه بهشت رسید. پیامبر گفت:اینجا بهشت است. مسافران بهشتی پیاده شوند اما اینجا ایستگاه آخر نیست! مسافرانی که پیاده شدند بهشتی شدند. اما اندکی بازهم ماندند قطار دوباره راه افتاد و بهشت جاماند. آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت:درود بر شما رازمن همین بود. آن که مرا می خواهد در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد. وآن هنگام که قطار به ایستگاه اخر رسید دیگر نه قطاری بود ونه مسافری..............
بچه ها به افتخار پگاه که انقدر فعاله ازش ممنونم که فقط دو روز به عنوان کاربر من 9 تا پست با حال گذاشته و من هر وقت جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 19:24 :: نويسنده : pegah
صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود با خودش گفت:"هییم!مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره!"و موهاشو بافت و روز خوبی داشت! فردای اون روز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود"هییم!امروز فرق وسط بازمی کنم"این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت.! پس فردای اون روز تنها یک تار مو رو سرش بود"اوکی امروز دم اسبی میبندم"!همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد.! روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!!!فریاد زد ایول!!!!!امروز دردسر مو درست کردن ندارم!!!! جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 19:7 :: نويسنده : pegah
مشترک گرامی چه خبر؟مامان بابا خوبن؟علی کوچولو چه طوره؟الهی ایرانسل قربونش بره.!!!! مشترک گرامی با 645200ریال شارژ دیگر برنده 150 تومن شارژداخل شبکه بشوید.!!! مشترک گرامی چته؟چرا تو فکری؟عاشق شدی؟آخه بدبخت با این وضع گرونی کی عاشق می شه؟ها؟ مشترک گرامی تو مسابقه ما شرکت کن با 20 لیتر بنزین جایزه.با این کار یه مشت محکمی تو دهن همراه اول بزن.... مشترک گرامی یه طرح دارم بهاره.یک سیم کارت بخر یکی ببر یکی میارم در خونتون یکی میدم به عموتون یکی هم واسه عمتون.!!!!!!!
ما را از کودکی جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 17:9 :: نويسنده : kimiA
جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 16:45 :: نويسنده : kimiA
به راننده تاکسی میگم سیگارتو خاموش کن به دودش حساسیت دارم، بر میگرده میگه جوونای سن تو کراک میکشن تو به دود سیگار حساسی!!
قبلا برق میرفت بابامون سر فحش رو میکشید به اداره برق، الان برق میره خوشحال هم میشه !!
خانومه ناراحت توی تاکسی: به فاصله چند روز هم شوهرم بهم خیانت کرد هم دوست پسرم !!
فدراسیون فوتبال فقط تو 6 ماه، نیم میلیاد تومن از فحاشی فوتبالیستها درآمد داشته، یعنی به عبارتی قیمت فحش از قیمت طلا هم زده بالا !!
ایران که هستیم توی سوپر مارکت ها دنبال جنس خارجی میگردیم، بعد خارج که میریم، میافتیم دنبال جنس ایرانی! < وای عزیزم; پفک نمکی ! >
تو سریال ستایش زنه به شوهرش میگه باردارم ، شوهره به جای اینکه بغلش کنه میره بیرون. رو به بقاله داد میزنه هوووووووووراااا !!
میری از خودپرداز پول بگیری، رمزتو میزنی پول برمیداری. بار دوم کارتو میذاری، رمزو اشتباه میزنی، یکی از پشت میگه: اقا رمزتو اشتباه زدیها !!!
سر بازه اومده جلوی دبیرستان دخترانه کشیک بده مزاحمت ایجاد نشه، خودش چشمک میزنه به ملت !!
پسورد اینترنت وایرلسم رو عوض کردم، همسایمون زنگ زده میگه پسوردتو عوض کردی ؟ میگم: نه! میگه اخه قبلا شماره موبایلت بود، الان هر چی میزنم کانکت نمیشم !!
تو کوچه ترقه زدن ، پیرزنه دم در وایستاده بود هفت جد و اباد طرف رو نفرین کرد، دو دقیقه بعد نوه خودش ترقه زد در حد بمب هیدروژنی! پیرزنه گفت: قربون قد و بالات مادر مواظب باش !!! ادامه مطلب ... جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 16:43 :: نويسنده : kimiA
فرانسه : پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم! دختر: با کمال میل موسیو! ایتالیا : پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم! دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با کمال میل می پذیرم! انگلیس : پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم! خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم! دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم! و اما ایران : پسر: پیــــــــــــــــــس ... پیس پیس ... پـــــــــــــــــــــــی ــــــــــــــــس ... پیییییییییییییس ... ســــــــوووووووو ... ســــــــــوووو ... ســــــــــــس ... ســــــــــــــــــــــــ ـــــــــــس ... پــــــــِـخخخخخخخخخ ... چِــخـــــــــــــــه ... هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ! دختر: خفه شو! کثافت عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری راه افتادی دنبالِ ناموس مردم،بی ناموس! شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی! ساعت 10 زنگ میزنم! جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 16:40 :: نويسنده : kimiA
اگر فرض کنیم که یک ختر به سربازی بره…. ۱) قضیه فرار از سربازی به کل منتفی میشه و همه (پسرها) می خوان برن سربازی حتی اونهایی هم که قبلا رفتن می خوان دوباره برن!!…. ۲) غذای پادگان ها نسبت به گذشته خیلی بهتر میشه ( دخترها می خوان هنرهاشون را نشون بدن)
۷) حمام و دست شویی های پادگان ها بالاخره روی بهداشت رو هم می بینن ۸) دیگه رژه ها در پادگان درست انجام میشه …. چون دخترها را میذارن صف اول ۹)خاموشی از ۹ شب به ۱۲.۵ – ۱ شب میرسه ۱۰) خدمت سربازی از ۲سال به ۶ ماه کاهش پیدا می کنه … اگه خواستی میتونی اصلا نری … چون تا ۱۵ سال بعدش سرباز نمی خوان از بس داوطلب هست
۱۱) بعد از ۶ ماه که از سربازی بر می گردی اندازه ۶ سال خاطره داری!!! ارمغان از این که عضوی ممنون اما اگه میخوای جزو کاربر ها باشی و مطلب بذاری بگو که با همون پسورد قبلی درسش کنم پيوندها
|
|||||||||||||||||||||||
![]() |