lost memories
من کیمیام یه دختر 16 ساله و دوستای صمیمیم پگاه و سپید و پریساو راضیه ان
جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, :: 12:54 :: نويسنده : pegah

روزی مردی در چاله ای افتاد

یک روحانی او رادید و گفت:حتما گناهی انجام داده ای.

یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت

یک روزنامه نگار درباره ی درد هایش با او مصاحبه کرد.

یک پزشک برای او قرص آسپرین پایین انداخت.

یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد.

یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند.

یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که:خواستن توانستن است.

یک فرد خوشبین به او گفت:ممکن بود یکی ازپاهات رو بشکنی

......سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد.

      

     آنکه می تواند انجام می دهد وآنکه نمی تواند انتقاد می کند.

پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 19:8 :: نويسنده : pegah

پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 18:48 :: نويسنده : pegah

آیا می دانید خرابی موس به دلیل نظر دادن نمی باشد؟

آیا می دانید نظر دادن باعث شادی روح نویسنده می شود؟

ایا می دانیدنظر دادن موجب بهتر شدن روز به روزاین وب می شود؟

ایا می دانید که میخواهید نظر بدهید؟

ایا می دانید نظر دادن بیش از چند دقیقه طول نمی کشد؟

آیا می دانید که نمی دانید چرا نظر نمی دهید؟

خب اگه اینارو میدونین چرا نظر نمی دین؟؟؟

پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 18:48 :: نويسنده : pegah

آیا می دانید خرابی موس به دلیل نظر دادن نمی باشد؟

آیا می دانید نظر دادن باعث شادی روح نویسنده می شود؟

ایا می دانیدنظر دادن موجب بهتر شدن روز به روزاین وب می شود؟

ایا می دانید که میخواهید نظر بدهید؟

ایا می دانید نظر دادن بیش از چند دقیقه طول نمی کشد؟

آیا می دانید که نمی دانید چرا نظر نمی دهید؟

خب اگه اینارو میدونین چرا نظر نمی دین؟؟؟

پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 18:14 :: نويسنده : pegah

پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 18:4 :: نويسنده : pegah

چه کسی می گوید که گرانی شده است......

دوره ی ارزانیست.........

دل شکستن ارزان........

دوستی ارزان است......

دشمنی ها ارزان.........

آبرو قیمت یک تکه نان.........

ودروغ از همه چیز ارزانتر......

قیمت عشق چقدر کم شده است.کمتر از اب روان.............

وچه تخفیف بزرگی خورده قیمت هر انسان.......................

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 15:17 :: نويسنده : kimiA

نظرات (0)
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 15:14 :: نويسنده : kimiA
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 15:10 :: نويسنده : kimiA

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 15:5 :: نويسنده : kimiA
 

 

این نمایشگاه نقاشی واقع گرایانه درشمال شرق چین برگزار شده و با الهام از حکایتهای نارنیا و کارتون ها و

یعضی نقاشی ها می باشد…



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 15:4 :: نويسنده : kimiA
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 14:54 :: نويسنده : kimiA

قانون یکم: به شما جسمی داده می‌شود. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید، باید بدانید که در طول زندگی در دنیای خاکی با شماست.

قانون دوم: در مدرسه‌ای غیر رسمی و تمام وقت نام‌نویسی کرده‌اید که "زندگی" نام دارد. در این مدرسه هر روز فرصت یادگیری دروس را دارید. چه این درس‌ها را دوست داشته باشید چه از آن بدتان بیاید، پس بهتر است به عنوان بخشی از برنامه آموزشی برایشان طرح‌ریزی کنید.

قانون سوم: اشتباه وجود ندارد، تنها درس است. رشد فرآیند آزمایش است، یک سلسله دادرسی، خطا و پیروزی‌های گهگاهی، آزمایش‌های ناکام نیز به همان اندازه آزمایش‌های موفق بخشی از فرآیند رشد هستند.

قانون چهارم: درس آنقدر تکرار می‌شود تا آموخته شود. درس‌ها در اشکال مختلف آنقدر تکرار می‌شوند، تا آنها را بیاموزید. وقتی آموختید می‌توانید درس بعدی را شروع کنید، بنابراین بهتر است زودتر درس‌هایتان را بیاموزید.

قانون پنجم: آموختن پایان ندارد. هیچ بخشی از زندگی نیست که در آن درسی نباشد. اگر زنده هستید درس‌هایتان را نیز باید بیاموزید.

قانون ششم: قضاوت نکنید، غیبت نکنید، ادعا نکنید،سرزنش نکنید،تحقیرو مسخره نکنید، وگرنه سرتون میاد. خداوند شما را در همان شرایط قرار می‌دهد تا ببیند شما چکار می‌کنید.

قانون هفتم: دیگران فقط آینه شما هستند. نمی‌توانید از چیزی در دیگران خوشتان بیاید یا بدتان بیاید، مگر آنکه منعکس کننده چیزی باشد که درباره خودتان می‌پسندید یا از آن بدتان می‌آید.

قانون هشتم: انتخاب چگونه زندگی کردن با شماست. همه ابزار و منابع مورد نیاز را در اختیار دارید، این که با آنها چه می‌کنید، بستگی به خودتان دارد.

قانون نهم: جواب‌هایتان در وجود خودتان است. تنها کاری که باید بکنید این است که نگاه کنید، گوش بدهید و اعتماد کنید.

قانون دهم : خیرخواه همه باشید تا به شما نیز خیر برسد.

نظرات (0)
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 14:52 :: نويسنده : kimiA
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 14:51 :: نويسنده : kimiA
 

 

 

 

 

 

 

 

 



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 14:49 :: نويسنده : kimiA
 

  دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟
پسر: آره عزیز دلم
دختر: منتظرم میمونی؟
پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند
پسر: منتظرت میمونم عشقم
دختر: خیلی دوستت دارم
پسر: عاشقتم عزیزم
************


بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت هوشیاری خود را به دست می آورد، به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد.
پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی.
دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه
به همین راحتی گذاشت و رفت؟
پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟
دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود و بی امان گریه میکرد
پرستار: شوخی کردم بابا ! رفته دستشویی الان میآد

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 14:48 :: نويسنده : kimiA
 

 

فرزند تام کروز و کتی هولمز خوشتیب ترین کودک هالیوودی شد!

 

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 14:44 :: نويسنده : kimiA

در شهر هایکو استان هاینان واقع در جنوب چین یک شهروند چینی به نام «وانگ چنتای» با دماغ خود یک خودرو را به مسافت ۱۰ متر کشید. بنا به این گزارش، این مرد چینی این خودرو را با چهار سرنشین داخل آن، تنها در ۱۲ ثانیه به مسافت ۱۰ متر حرکت داد.
 
www.parsnaz.ir - رکورد عجیب و باورنکردنی این مرد چینی با بینی اش + عکس
 
www.parsnaz.ir - رکورد عجیب و باورنکردنی این مرد چینی با بینی اش + عکس

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 14:43 :: نويسنده : kimiA
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 14:40 :: نويسنده : kimiA
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 14:38 :: نويسنده : kimiA
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 14:35 :: نويسنده : kimiA
 

 

 



 
 



 

 


 

 

 


 

 


چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 14:34 :: نويسنده : kimiA
چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 1:45 :: نويسنده : kimiA

مراسم جشن تولد حامد بهداد +عکس های جدید حامد بهداد
بهداد در فیلم سینمایی«نارنجی پوش»نقش عکاسی را ایفا کرد که سعی داشت ازآلودگی های شهرش عکاسی کند تا مردم را متوجه محیط زیست ناسالم شان بکند.
بهداد در این فیلم برای چهارمین بار بعد از فیلمهای «سعادت آباد»،«هر شب تنهایی» و «پله آخر»با لیلا حاتمی هم بازی شد.
حامد بهداد متولد ۲۶ آبان سال ۱۳۵۲ است که تا کنون بازیهای درخشانی را در فیلمهایی چون «نتهای خیابان هشتم»، «حس پنهان»، «روز سوم»، «کافه ستاره»، «بوتیک» و… ایفا کرده است.

 

مراسم جشن تولد حامد بهداد +عکس های جدید حامد بهداد


 

مراسم جشن تولد حامد بهداد +عکس های جدید حامد بهداد


 

مراسم جشن تولد حامد بهداد +عکس های جدید حامد بهداد


 

مراسم جشن تولد حامد بهداد +عکس های جدید حامد بهداد


 

مراسم جشن تولد حامد بهداد +عکس های جدید حامد بهداد


 

مراسم جشن تولد حامد بهداد +عکس های جدید حامد بهداد


 

مراسم جشن تولد حامد بهداد +عکس های جدید حامد بهداد


 

مراسم جشن تولد حامد بهداد +عکس های جدید حامد بهداد


 

مراسم جشن تولد حامد بهداد +عکس های جدید حامد بهداد


 

مراسم جشن تولد حامد بهداد +عکس های جدید حامد بهداد


 

مراسم جشن تولد حامد بهداد +عکس های جدید حامد بهداد


 

مراسم جشن تولد حامد بهداد +عکس های جدید حامد بهداد
 

 

چهار شنبه 4 مرداد 1391برچسب:, :: 1:1 :: نويسنده : kimiA

xuuyaqrucz85n66wywc بازیگران زن قبل و بعد از شهرت

1 مرداد 1391برچسب:, :: 11:9 :: نويسنده :

 

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را  بدانند

و زنان شوکت زن بودنشان را

مردان همیشه مرد میمانند وزنان همیشه زن

آنگاه

.

.

.

هر روز نه روز مرد نه روز زن

بلکه

هر روز روز "انسان"است

جمعه 23 تير 1391برچسب:, :: 14:44 :: نويسنده : kimiA

فوق العاده هوشمندانه نوشته شده... بريد حالشو ببريد
یک روز بز زنگوله پا از بچه هاش خداحافظی کرد که برود دشت و صحرا علف
بخورد و برایشان شیر بیاورد. مامان بزی به بچه ها سپرد که در را به روی مامور گاز و برق و آب و گرگ باز نکنند. بچه ها هم که بر خلاف آمار و
ارقام رسمی گرسنه بودند به مادرشان قول دادند که در را باز نکنند. چند
دقیقه که گذشت گرگ که دید بز زنگوله پا از خانه بیرون رفته در خانه را
زد. شنگول پرسید: کیه؟ گرگ گفت: منم، منم مادرتون شیر یارانه ای آوردم
براتون. شنگول گفت: تو مادر ما نیستی. چون دروغ می گی خیلی وقته ممه ی شیر یارانه ای رو لولو برده
.
گرگ با دست زد تو پیشانیش و رفت و چند دقیقه ی دیگه آمد و در زد و گفت:
منم، منم مادرتون شیر مدت دار آوردم براتون.
منگول گفت: اگه تو مادر مایی بگو ببینم یه پاکت شیر رو چند خریدی؟ گرگ
کمی فکر کرد و گفت: هزار تومن. منگول گفت: برو گرگ بی حیا! تو مادر ما
نیستی چون شیر در عرض این هفته شده هزار و صد تومن هرچند نرخ تورم هنوز
یه رقمیه!

گرگ دوباره زد به پیشونیش و رفت بقالی محلشون ولی هرچیزی خواست برای بچه
ها بخرد آنقدر گران شده بود که نتوانست و دست از پا درازتر برگشت پشت در
و کوبید به در و گفت: بچه ها! منم، منم مادرتون، با وجود کنترل قیمت ها
هیچی نتونستم بخرم براتون. شنگول خندید و گفت: بچه ها! بچه ها! بدوین
بیاین مامان اومده.

و در را باز کرد و گرگ پرید تو و شنگول و منگول را یک لقمه ی چپ کرد، بعد
از مسوولان که این فرصت را برایش فراهم کرده بودند تشکر کرد و نگاهی به
اطراف انداخت و لامپ کم مصرف خانه را خاموش کرد که در مصرف منابع محدود
انرژی صرفه جویی بشود و راهش را کشید و رفت
.
اما بچه ها بشنوید از آن طرف که مامان بزی رفت و رفت تا برسه به صحرا و
دشت ولی همه جا شده بود باغ و ویلای شخصی و جاده ی آسفالته. همینجور که
دنبال یک وجب علف می گشت یک بی ام دبلیو کروکی کنارش ایستاد و پسر جوانی
که راننده اش بود و باباش سالیانه از یک کارمند فلک زده کمتر مالیات می
داد گفت: آبجی! میای بریم کثافتکاری؟ ننه بزی این طرف را نگاه کرد، آن
طرف را نگاه کرد، وقایع کاشمر و استخر صدف و خمینی شهر را در ذهن مرور
کرد و به خاطر امنیتی که وجود دارد احساس آرامش خاطر کرد، بعد یاد قیمت
شیر افتاد. خلاصه چند لحظه ای چک و چانه زدند و بی ام دبلیو گرد وخاک
کرد و دور شد و وقتی گرد و خاک کنار رفت مامان بزی دیگر کنار جاده نبود.
شب که مامان بزی با دست پر به خانه رسید دید در بازست. اول با خودش گفت
کی در را باز گذاشته؟ اینجوری که بر اثر تبادل گرمایی بیرون و داخل خونه
کلی انرژی با ارزش هدر می ره بعد ترسید که نکند صاحبخانه با حکم تخلیه
آمده ولی وقتی داخل شد حبه ی انگور از زیر میز بیرون پرید و ماجرا را
برایش تعریف کرد. ننه بزی که شنید بچه هایش را گرگ خورده دو دستی زد تو
سرش و گفت: خاک به سرم شد! گوشت کیلویی هیجده هزار تومن رو گذاشتم دم دست
گرگ! بعد ماشین حساب برداشت و وزن شنگول و منگول را حساب کرد و دوباره زد
تو سر خودش. تازه یادش افتاد که دو نفر هم سهمیه ی یارانه ی نقدی اش
کم می شود برای همین دوباره زد توی سرش و به حبه ی انگور گفت تو بشین
سریال ستایش رو ببین که وقتی برگشتم برام تعریف کنی من هم میرم دخل گرگه
رو بیارم.

بعد رفت بالا پشت بام خانه ی گرگه و پا کوبید. گرگه که یک بسته سوپ آماده
را با سه لیتر آب قاطی کرده بود تا شکم بچه هایش را سیر کند دید خاک از
سقف ریخت تو سوپ، فریاد زد: کیه کیه! تاپ تاپ می کنه، سوپ منو پر خاک می
کنه! بچه ی وسطی گفت: بابا گرگی! شعرت قافیه نداشت. گرگ چنان ناسزایی به
بچه اش گفت که حتا روزنامه ی پرتیراژ صبح هم رویش نمی شود آن را بکند
تیتر درشت. یکی از بچه گرگها گفت:‌بابا!‌سوپ به جهنم! بگو از جلو دیش بره
کنار خیر سرمون داریم فارسی وان می بینیم ها!‌ گرگ این را که شنید رفت تو
کوچه و بزی را دید. بعد با بز زنگوله پا قرار گذاشتند که عصر وسط
جنگل دوئل کنند، حالا چرا همان موقع دوئل نکردند شاید می خواستند خبر
بیست و سی را ببینند و بعد با خیال راحت بمیرند.
گرگه رفت پیش دندانپزشک و گفت که چون چند ساعت دیگر باید شکم یک بز را
پاره کند می خواهد دندانپزشک دندان هایش را تیز کند. دندانپزشک محترم
وقتی هزینه ی تیز کردن دندان را گفت دود از مخ گرگ بلند شد و گرگ گفت:
ببینم مگه شما دندانپزشک ها قسم نخوردید؟ دندانپزشک فاکتور خرید جنس هایش
را که با وجود پیشرفت علم و تکنولوژی و خودکفایی در تمامی زمینه ها ده
دست می چرخید تا وارد کشور شود نشان گرگ داد، مالیات ارزش افزوده را حساب
کرد، پول برق و آب و هفته ای یک بار تنظیم دیش ماهواره را هم به اقلام
اضافه کرد. گرگ سوتی کشید و دست کرد جیب اش یک نخود درآورد و گفت:
من با این نخود می خواستم شب برای بچه ها آش بپزم اون رو هم می دم به
شما. دندانپزشک که لجش درآمده بود تمام دندان های گرگ را کشید و به جایش
پنبه گذاشت.
بز زنگوله پا هم رفت پیش استاد آهنگر و گفت که شاخ هایش را تیز کند.
استاد هم هزینه ی تیز کردن شاخ را که اتحادیه داده بود ضربدر افزایش قیمت
میلگرد کرد و حاصل را دو بار در ارزش افزوده ضرب کرد و کل هزینه را غیر
نقدی با مامان بزی حساب کرد.
وقتی از جاش بلند شد چون حسابی سرحال آمده بود شاخ های بز زنگوله پا را
جوری تیز کرد که انگار شاخ خواهر مادر خودش باشد و بهش گفت: برو زن! خدا
به همرات! اگه گرگ نخوردت باز هم به ما سر بزن بعد نشست پای دیس پلوی
هندی و با دست شروع کرد به خوردن.
خلاصه بچه ها، در دوئلی که در اعماق جنگل درگرفت مامان بزی زد و شکم آقا
گرگه را پاره کرد ولی اگر فکر می کنید بعد از یک روز که از هضم شدنشان
گذشته بود شنگول و منگول از آن تو پریدند بیرون باید بهتان عرض کنم که
...! از شکم گرگه فقط باد معده خارج شد.
بز زنگوله پا وقتی دید چیزی توی شکم به پشت چسبیده ی گرگ بینوا نیست
خواست راهش را بکشد و برود که یک دفعه یک ون کنار پایش ترمز کرد و او را
به جرم زنگوله بستن به پا برای جلب توجه در ملاء عام و به خطر انداختن
سلامت جنگل سوار ون کردند و بردند و هرچی مامان بزی گفت که بز زنگوله
پاست به خرج شان نرفت که نرفت.
حبه ی انگور هم وقتی سریال ستایش تمام شد یک ساعتی اشک ریخت و بدبختی های
خودش یادش رفت بعد هم گرفت خوابید و تا صبح خواب های خوش دید.
پایان

جمعه 23 تير 1391برچسب:, :: 13:52 :: نويسنده : kimiA

برای لاغر شدن از بشقاب و رومیزی ابی استفاده کنید رنگ ابی اشتها را کم می کند 

اگر کم خواب هستید وسایل اتاق خواب را به رنگ بنفش دراورید یا از چراغ خواب به رنگ بنفش استفاده کنید رنگ بنفش ارامش دهنده و خواب اور است 

اگر از کم خونی رنج می برید میوه های قرمز رنگ مانند گیلاس و توت فرنگی و گوشت قرمز مصرف کنید 

اگر بی حال و حوصله هستید رنگ نارنجی را انتخاب کنید هنگام استحمام صبحگاهی از حوله و ابزار نارنجی استفاده کنید رنگ نارنجی بی حالی شما را از بین می برد 

اگر مشکلی پیش روی شماست از رنگ نیلی استفاده کنید رنگ نیلی کمک می کند تا بهتر بیندیشید 

اگر مضطرب هستید و فشار عصبی طاقت شما را بریده است از رنگ سبز استفاده کنید رنگ سبز ارامش بخش است و فشار خون را کاهش می دهد 

افرا د افسرده لباس زرد رنگ بپوشید  

جمعه 23 تير 1391برچسب:, :: 13:39 :: نويسنده : kimiA

1.جویدن ادامس در سنگاپور ممنوع است

2. تقلب کردن در مدارس بنگلادش غیر قانونی است و افراد بالای 15 سال برای تقلب به زندان فرستاده می شوند

3. مشاهده ی فیلم های کاراته تا سال 79 در عراق ممنوع بود

4. در ایسلند زمانی داشتن سگ خانگی ممنوع بود

5.در قرن 16 و 17میلادی نوشیدن قهوه در ترکیه ممنوع بود و اگر کسی در حبن خوردن قهوه دستگیر می شد به اعدام محکوم می شد

6. در میامی امریکا تقلید کردن رفتار جانوران ممنوع است

7.در ورمونت زنان تنها با اجازه کتبی همسرانشان حق استفاده از دندان مصنوعی را  دارند

8. در واشنگتن وانمود کردن به داشتن خانواده پولدار ممنوع است

 

جمعه 23 تير 1391برچسب:, :: 13:27 :: نويسنده : kimiA

لعنت به من چه ساده دل سپردم

لعنت به من اگر واسش میمردم

دست منو گرفتو بعد ولم کرد

لعنت به اون کسی که عاشقم کرد 

یکی بگه یکی بگه که ماه من کی بوده ؟مسبب گناه من کی بوده؟

سهم من از نگاه تو همین بود

عشق تو بدترین قسمت بهترین بود

تو دل بارون منو عاشقم کرد

بین زمین و اسمون ولم کرد

یکی بگه چجوری شد که این شد ؟

سهم تو اسمون و من زمین شد

لعنت به من چه ساده دل سپردم

 

 

پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, :: 23:41 :: نويسنده : kimiA

زهرا جان شدی جزو نویسنده های وبلاگ من رمز  عبورتم بت اس میدم

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 67
بازدید دیروز : 79
بازدید هفته : 67
بازدید ماه : 762
بازدید کل : 154141
تعداد مطالب : 344
تعداد نظرات : 619
تعداد آنلاین : 1



Alternative content




برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب

 دریافت همین آهنگ

جاوا اسكریپت

hi شکل موس -->
چت روم
code --> تماس با ما
داستان روزانه

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید



قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ