قطار و مسافر
lost memories
من کیمیام یه دختر 16 ساله و دوستای صمیمیم پگاه و سپید و پریساو راضیه ان
شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, :: 1:7 :: نويسنده : pegah

قطاری که به مقصد خدا می رفت مدتی در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهانیان کرد و گفت:مقصد ما خداست.

کیست که با ما سفر کند؟

کیست که رنج و عشق را توامان بخواهد؟

کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن؟

قرنها گذشت اما ازبی شمار آدمیان جزاندکی بر آن قطارسوار نشدند ازجهان تا خدا هزار ایستگاه بود.

در هر ایستگاه که قطار می ایستاد کسی کم می شد قطار می گذشت و سبک می شد زیراسبکبالی قانون راه خداست.

سر انجام قطار به ایستگاه بهشت رسید. پیامبر گفت:اینجا بهشت است.

مسافران بهشتی پیاده شوند اما اینجا ایستگاه آخر نیست!

مسافرانی که پیاده شدند بهشتی شدند. اما اندکی بازهم ماندند قطار دوباره راه افتاد و بهشت جاماند.

آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت:درود بر شما رازمن همین بود. آن که مرا می خواهد در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد.

وآن هنگام که قطار به ایستگاه اخر رسید دیگر نه قطاری بود ونه مسافری..............

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 603
بازدید دیروز : 79
بازدید هفته : 603
بازدید ماه : 1298
بازدید کل : 154677
تعداد مطالب : 344
تعداد نظرات : 619
تعداد آنلاین : 1





برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید


دریافت كد گالری عكس در وب

 دریافت همین آهنگ

جاوا اسكریپت

hi شکل موس -->
چت روم
code --> تماس با ما
داستان روزانه

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید



قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ